درباره من

من زنی هستم که در زندگی با سختی‌ها و خشونت‌های زیادی مواجه شده‌ام. از نوجوانی تا به‌حال دغدغه اصلی من کار و فعّالیت برای زنان است.

با دغدغه داشتن حقوقی برابر با مرد بزرگ شدم.

تصمیم گرفتم تا جایی‌که ممکن است، به زنان جامعه خود کمک کنم. در برهه‌ای از زمان، مهارت آرایشگری را کسب و در این زمینه شروع به کار کردم. با آموزش آرایشگری به‌صورت رایگان و گاهی دریافت هزینه‌ای کم، خدماتی برای به‌استقلال مالی‌رسیدن ‌‌زن‌های هم‌شهری خود ارائه دادم.

پس از قریب پانزده‌سال کار آرایشگری، به‌دلیل دردجسمی دیسک‌کمر خانه‌نشین شدم.

زمان زیادی داشتم و روزمرگی‌های خسته‌کننده و احساس بدِ ناکارآمدی سراغم آمد.

برای تغییر و کم‌رنگ‌‌‌کردن سایه‌ خشونت‌هایی‌ای که در بچگی تجربه کرده‌ بودم، فکرهایی به سرم زد.

تصمیم به گذراندن دوره‌‌های توسعه فردی و ارتقاء رشد خود گرفتم.

با این تغییر حس ناب ارزشمند بودن را به‌دست آوردم. دوست داشتم زنان دیگر هم از این حس من بهره‌مند شوند؛ پس قدم در راه نویسنده‌شدن گذاشتم.

با ورود به دنیای شگفت‌انگیز نویسندگی، متوجه شدم که می‌توانم با نوشتن تمامی تجربه‌های خود و هم‌نوعانم، خدمتی به زنان جامعه‌ام کنم. با نوشتن خشونت‌ها و بهره‌گیری از راهکارهای روان‌پزشکان و درمانگرانِ روان از کتاب‌های معتبر، سطح آگاهی زنان را بالا ببرم.

دوست دارم زنان جامعه‌‌ی من به «من بودنِ» خودشان اهمیّت دهند تا کمتر آسیب ببینند؛ چون فراموش کردن «منیّت» خود منشأ بسیاری از مشکلات است.

امیدوارم بتوانم قدم مثبتی برای رشد و شکوفایی تمامی زنان سرزمینم بردارم و شاهد درخشش آن‌ها در جامعه باشم.

راه‌های ارتباط با من:

آدرس پیج اینستاگرام: nakhshin.fathi

آدرس تلگرام من: Nakhshinfathi@

 

 

 

من چرا نویسنده خوبی نشدم؟

  وقتی به چرایی این موضوع فکر می‌کنم، به جواب‌های زیادی می‌رسم.

شاید در راه رسیدن به این هدف ارزشمند، آن‌‌طور که باید تلاش نکرده‌ام.

این سالی که گذشت، من با انرژی زیادی قدم در این راه گذاشتم؛ ولی با وسعت زیاد نوشتن و مطالعه کتاب‌های ضروری که مواجه شدم، دیدم که لازم است از لحاظ رفتاری تغییر کنم.

برای این‌که بتوانم خوب بنویسم و بیشتر با افراد ارتباط برقرار کنم و دردهای آن‌ها را بهتر درک کنم، بهتر است اول خود، بعد دیگران را بیشتر بشناسم.

هرچه بیشتر مطالعه کردم، بیشتر به نادانی خود پی بردم. من دیر پا به این مسیر گذاشته بودم؛ امّا با خود عهد بستم که مانند یک کودک نوپا از اول شروع کنم و بی‌خیال زمان‌های از دست رفته شوم و حال را دریابم.

دنیای شگفت‌انگیز کتاب‌ها به اندازه‌ای لذت‌بخش بود که دوست داشتم تمامی زمانم را برای پرسه‌زدن در آن‌ها به‌سر برم. هر کتابی را که مطالعه می‌کردم، من را به کتاب دیگری وصل می‌کرد.

بی‌تاب نوشتن شدم و ولع مطالعه من را بیشتر ترغیب به نوشتن آموخته‌هایی که از کتاب‌ها به‌دست می‌آوردم، کرد.

من نیاز به شناختن خود به کمک کتاب داشتم. از طرف دیگری هم دوست داشتم تجربه‌های این سال‌های عمر را با دیگران در میان بگذارم.

حالا که فکرش را می‌کنم، متوجه می‌شوم نویسنده خوب شدن بدون پاک شدن از عادت‌های بد گذشته و کنار گذاشتن تنبلی و اهمال‌کاری ممکن نیست.

با وجود این‌که در طول این یک‌سال تمام تلاشم را به کار بردم تا زمان هدر ندهم، باز هم نتوانستم نویسنده خوبی شوم. البته از این شرایط ناراضی نیستم؛ چون من تصمیم به ساختن پایه‌های محکم نویسندگی گرفته‌ام.

به‌نظر من نویسنده‌ای می‌تواند خوب و موفق باشد که اول از همه خودش را تغییر و رشد داده باشد.

نویسنده رسالت بزرگی برعهده دارد. من برای رسیدن به رسالتم، با تمام قوا پیش می‌روم. ممکن است دیر برسم؛ امّا با دست پر می‌رسم؛ از‌نظر من، این یعنی زیستن.

من از عالمی سرشار از بی‌هدفی و سپری کردن‎‌‌‌‌‎ روزمرگی‌ها، قدر ندانستن زمان و اعتماد نداشتن به خود شروع کردم. حالا که دارم در این زمینه‌ها رشد می‌کنم، زمان زیادی می‌برد تا نویسنده‌ای خوب شوم.

با عزمی راسخ تمام توان خود را برای رسیدن به این هدف ارزشمندم به کار می‌برم. هرچقدر زمان ببرد، مهم نیست؛ چیزی که برای من مهم است، تداوم در کار است؛ حتا اگر قبل از نویسنده شدن از دنیا بروم، باکی نیست؛ چون برای رسیدن به آن، تلاش کرده‌ام.

من بدترین نوشته‌های دنیا را می‌نویسم تا به نویسنده‌ای خوب تبدیل شوم.