در قرن بیستویک به سر میبریم و هنوز نگاه جامعه به افراد دارای بیماریهای خاص و معلول متفاوت است.
گاهی شخصی را میبینیم که راهرفتن و رفتارش متفاوت است؛ رهگذران چنان روی راه رفتن و حرکاتش تمرکز میکنند که او هم معذب میشود.
بارها با این عزیزان صحبت کردهام و از رنج نگاه ترحمآمیز مردم گفتهاند. از محدود شدنشان به وسیله همین نگاهها. به گونهای که از ورود به جمع پشیمان شدهاند.
شاید بقیه مردم به گمان اینکه در راه خدا میخواهند ثوابی ببرند و کمکی کنند، مانع استفاده از توانمندیهای این عزیزان میشوند.
چندروز پیش دختری را دیدم که کوتاهی قد نامعمولی داشت. با کیسه پلاستیکیِ پر از میوهای در دست راه میرفت.
به مردمی که از کنارش رد میشدند، نگاه کردم. آقایی به او نزدیک شد و خواست کیسه میوه را از دستش بگیرد. دخترخانم ایستاد و محترمانه درخواست کمک آن آقا را رد کرد.
مرد، کمی که از دخترخانم دور شد، شروع کرد به غرزدن و خندهای تمسخرآمیز که «خیلیم دلت بخواد، من میخواستم کمکت کنم زیر اون همه وسایل خفه نشی»، دور شد.
ایستادم و آرزو کردم، «ای کاش حقوق انسانی افراد را محترم میشمردیم و یاد میگرفتیم تا کسی از ما کمکی نخواهد و درخواستی نداشته باشد، به حریم دیگران پا نگذاریم؛ نیت ما هرچی که میخواهد، باشد؛ شاید افراد در پی کشف تواناییهایشان باشند.»
آخرین دیدگاهها