تا زمانی وارد جمع نشده باشیم از دنیای متفاوت انسانها باخبر نمیشویم. هرکس به نوعی رفتار میکند.
دیروز در مطب پزشک زنان منتظر رسیدن نوبت برای دیدن دکتر بودم. در اتاق انتظار نشسته و چهرهها را یکییکی نگاه میکردم. اکثر خانمهایی که در صف انتظار بودند، وضع مالی درستحسابیای نداشتند. از سر و وضعشان مشخص بود. تا منشی هزینه ویزیت را اعلام میکرد، در لاک خود فرو میرفتند و شروع به گشتن سوراخسنبههای کیف میکردند؛ به امید یافتن چندرغازی پول.
تا چشم کار میکرد، درد بود و غم. عدّهای به خاطر نداشتن بیمه و هزینه سرسامآور از ادامه درمان پشیمان میشدند و راهشان را کج میکردند و عدهای هم با عجز و لابه دستبهدامان منشی میشدند و کاری از پیش نمیبردند.
صحنهها یکییکی جلو چشمانم نقش میبست. دوست داشتم تمامش فیلم باشد و میشد کات داد و از ادامه پخش صرفنظر کرد.
دردناکتر از همه دیدن صحنهای بود که زنی از در آوردن رحم برای خلاصی از هزینههای سرسامآور درمان شادمان بود.
نمیدانست چه عوراضی را در بقیه زندگی باید متحمل شود. اگر او توان مالی معالجه را داشت به پیشنهاد دکتر چندسالی درمان را ادامه میداد و خوب میشد؛ ولی نقصعضوشدن را بر تحمل درد بیپولی ترجیح داد.
احساس خفگی میکردم. دیدن این همه فقرمالی و ناتوانی و فشارهای روانی باعث شد درد خود را از یاد ببرم. نوبت من هم فرا رسید.
وارد اتاق خصوصی دکتر شدم. آنجا هم چندنفری منتظر بودند.
بردستِ دکتر با چشمان درشت و زیبایش سری بالا آورد و سلام احوالپرسی کردیم؛ چندسالی است که او را آنجا میبینم. تار مششدهی موهایاش که بر روی گونهاش ریخته، جذابیت او را دوچندان کرده بود.
در گوشهای نشستم و نظارهگر.
متخصص زنان که دوران بزرگسالیش را میگذراند، مشغول طبابت بود و احساس همدردی با مریضهایش. از بیماران وضعمالیشان را جویا میشد و بیمارستانی را برای عملجراحی معرفی میکرد که هزینه کمتری بر دوش بیماران میگذاشت. در نوشتن داروها امّا مراعات نمیکرد؛ داروهای خارجی مینوشت و توضیح میداد که داروی تولید داخلی بیماریش را علاج نمیکند. از هزینه ویزیت خودش کم میکرد تا بیمار بتواند داروها را تهیه کند.
زیبایی سیرت دکتر در چهرهاش که گرد پیری روی آن نشسته بود، نمود داشت. وقتی سنوگرافیها و آزمایشهای کم یا بدون مشکل مریضهایش را میدید، گل لبخند زیبایی روی لبهایش میشکفت. دیری نمیپایید که سایه غم بر چهره دوستداشتنی او مینشست و با بیمار بعدی همدردی میکرد و دارو مینوشت و راهکار میداد.
در رنج بودم. کاری از دستم برنمیآمد و خودم هم دستکمی از بقیه بیماران نداشتم.
با شنیدن اسم خودم توسط دستیار دکتر برای معالجه نزدیکتر شدم.
آخرین دیدگاهها