مغز ما قدرت و توانایی خارقالعادهای دارد. ممکن است بپرسید چطور با این اطمینان از این موضوع حرف میزنم. من که سررشتهای از این بابت ندارم، درست است؛ به شما حقّ میدهم که اینطور فکر کنید. من دانش علمیای از شناخت درباره سلولهای عصبی -نرونها- ندارم؛ ولی با توجه به تجربه خودم با اطمینان میگویم که عملکرد مغز ما انسانها باورنکردنی است.
من در گذشته از مغزم استفاده درستی نمیکردم. کارهایی را انجام میدادم که روتین شده بودند و به عادت تبدیل شده و مغز دیگر به خودش زحمتی نمیداد و در هنگام انجام دادن آنها انرژیای مصرف نمیکرد. خیلی کم پیش میآمد چالشی بهوجود آید که من را مجبور به کار انداختن مغز کند. آن زمان هم به اندازهای سخت بود که فوری خسته میشدم و به دایره امن خود برمیگشتم و تنبلی را پیشه میکردم.
تا اینکه تصمیم گرفتم از این راکد ماندن مغز فرار کنم و به خودم ثابت کنم که میتوانم از مغزم کار بکشم و ذکاوت آنرا فعّال کنم.
شروع به ایجاد عادتهای مثبت کرده، مغز را با چالشهای جدیدی مواجه کردم. اوایل کار ترسهای زیادی داشتم. ترس از بالا بودن سنم، ترس از یادگیری ضعیف، تنبلی خود و ضعف ارادهام.
من تصمیم خود را گرفتم و با خود گفتم: «شرایط از این بدتر که نمیشه. عمریه که من میخورم و میخوابم، چی دستگیرم شده؟ دیگه بسه. درسته که سنم بالا رفته و مغز من مثه مغز کودک و نوجوانی تازه به دوران رسیده کار نمیکنه، ولی این امید رو دارم که خیلی کم یاد بگیرم؛ پس کوتاه نمیآم و تلاش میکنم. من تغییر میخوام، ولو خیلی کم. باز هم از این زندگی کنونیام خیلی بهتره.»
همانطور که گفتم، شروع به ساختن عادتهای جدید کردم و با جدیّت تمامی شروع به کار کشیدن از مغز کردم. عادتهای جدید، یکی از آنها سحرخیزی بود و خواندن چند سطر از کتاب و نرفتن سراغ گوشی موبایل؛ خیلی سخت و تحملناپذیر بود. بارها به صورت غیر ارادی تا صدای زنگِ ساعتِ بیدارباش را میشنیدم، به سمت گوشی دست میبردم و یادم میآمد که حق ندارم این کار را کنم. به اندازهای برایم سخت بود که دوست داشتم به همهچیز پشتپا بزنم و بیخیال شوم و به منطقه امن خود برگشته، به عادتهای راحت قدیم بچسبم. امّا به خود وعده مهمان کردن خودم به یک حس خوشایند میدادم و ترغیب به ادامه راه میشدم.
بعد از انجام کار جدید، خودم را به شنیدن آهنگ مورد علاقهام مهمان میکردم و حس خوبی را به دلم هدیه میدادم. آرامآرام این کارها را انجام دادم و بهمرور که تکرار شدند، مغز من راحت و بدون زحمت قادر به انجام آنها شد و به عادت روتین تبدیل شدند و روزبهروز حس خوشایندی از داشتن این عادتها بهدست آوردم.
بعد از مدّتی متوجه شدم که مغز من هم، همان توانایی مغز کودکان را دارد؛ بهشرطی که از آن به درستی استفاده کنم و هر روز آن را با انجام کاری جدید به چالش بکشم. همین کار کشیدن است که تفاوت در بین افراد باهوش و بقیه را ایجاد میکند. البته ممکن است که زمان فراگیری مغز یک کودک با بزرگسال متفاوت باشد ولی به نظر من قدرت یادگیری چندان متفاوت نیست؛ چون من مغز خودم را با مغز فرزندم که در نوجوانی بهسر میبرد، مقایسه کردهام. پسر من موضوعی را با یک بار خواندن یاد میگیرد ولی من با دو یا سه یا شاید بیشتر. امّا وقتی او اینکار را انجام نمیدهد و از مغزش کار نمیکشد، من با همان سهبار میتوانم مغزم را وادار به یادگیری کنم. چه بسا من هم به جایی برسم که با همان یکبار خواندن مطلب، یاد بگیرم.
هدف من از بیان این موضوع این بود که بگویم: قدرت یادگیری ربطی به سن و سال ندارد؛ بلکه به میزان کارکشیدن از آن مرتبط است. هر چه بیشتر او را با چالشهای جدید مواجه کنیم، به همان اندازه او را تقویت و تواناتر کردهایم.
قدرت خلاقیّت مغز خود را دستکم نگیریم.
من میخواهم نقش باورها را در میزان بهکارگیری مغز و افزایش قدرت یادگیری آن در زندگی خودمان بیان کنم. علّت اینکه بسیاری از ما سراغ یادگیری و به چالش کردن مغز نمیروند، چیست؟
من فکر میکنم علّت این کار، به باورهای ما بر میگیردد.
اگر ما باورهای درستی نسبت به توانمندی مغز داشته باشیم، از قدرت خلاقیت زیادی در زندگی بهرهمند میشویم. ولی اگر باور منفیای نسبت به عملکرد مغز خود داشته باشیم، خود را در انجام هرکاری ناتوان میدانیم. این باورهای منفی ممکن است ناخواسته از طرف والدین به ما القاء شده باشند. -چون هر پدرومادری دوست دارد که فرزندش بهترین فرد دنیا شود.
در هر صورت ممکن است این باورها در ذهن عدّهای از ما ایجاد شده باشند.
نقش تخریبگر باورهای منفی در زندگی خیلی زیاد است. برای همین من دوست دارم در این باره بیشتر بنویسم.
هرچه مقدار باورهای منفی در زندگی ما بیشتر شود، ناتوانی در تغییر رفتار خودمان بیشتر میشود. برای بیشتر شدن قدرت یادگیری و تغییر رفتار، باید این باورهای منفی را کمرنگ کرد و آرامآرام با جایگزینی باورهای مثبت، آنها را از بین برد.
باورهای منفی محدود کنندهاند. مانع یادگیری و شروع به رشد ما میشوند و هرچه بیشتر به آنها بها بدهیم، بیشتر در منطقه امن خود مانده و پسروی میکنیم. باورها همان منتقد درون هستند که ممکن است منفیگو یا مثبتاندیش باشند. پس ما ابتدا باید منتقد درون خود را شناخته و نوع برخورد با آن را بیاموزیم.
منتقد درون همان خودِ درونی ما است که بهصورت واگویههای منفی و مثبت در درون ما صحبت میکند. بیشتر زمانی قدرت او زیاد میشود که ما برسر دوراهی قرار گرفته باشیم.
طرز صحبت کردن ما با منتقد درونمان خیلی مهم است. نوع حرف زدن با آن، بستگی به دیدگاه و اندیشه ما که منشاء آن به همان باورها که در قسمت قبلی به آن اشاره کردیم، برمیگردد. این منتقد درون در زندگی ما نقش خیلی پررنگی دارد.
فرض کنیم که من بهجای منتقد درونم شروع با صحبت با خودم میکنم.
«نخشین تو آدم زرنگ و باهوشی هستی. میدانم که توانایی انجام کارهایت را به نحو احسنت داری. البته ممکن است در همین اوایل کار با مشکلهایی مواجه شوی، امّا اینگونه نیست که از عهدهاش برنیایی و کم بیاوری. من به تواناییهای تو ایمان دارم و میدانم وقتی که به مرحله اجرای کارت رسیدی، به خوبی انجامش میدهی و کمکم به موفقیّت خوبی میرسی.»
الان من با این چند کلمه صحبت با خودم، خیلی حس و اعتمادبهنفس خوبی گرفتم؛ پس نوع صحبت منتقد درون با ما خیلی مهم است و این بستگی به دیدگاه ما دارد. اگر واگویههای منفی داشته باشیم و مدام آنها را با خود تکرار کنیم، عملن فلج میشویم و در همان منطقه امن خود میمانیم و هیچ کاری انجام نمیدهیم؛ ولی منتقد درون مثبت اندیش ما را در پرورش تواناییها و رشد و یادگیری بیشتر یاری میکند.
برای مقابله با منتقد درون و ساکت کردن آن، باید باورهای خود را تغییر دهیم و با اندیشههای قدیمی خود مقابله کنیم.
«جیم کوئیک در کتاب بیحدومرز» عامل منفیبافی منتقد درون را هفت دروغ که در طول زندگی به ما گفتهاند میداند. او تأکید دارد که با مقابله با این هفت دروغ و تغییر باورهای خود میتوان به نتایج شگفتانگیزی در رشد شخصیتی و زندگی خود رسید.
من این هفت دروغ را به صورت خلاصه در ادامه بیان میکنم تا خوانندگان این متن هم مانند من، به باورهای خوبی درباره عملکرد خوب مغز دست یابند.
اولین دروغ بزرگ: هوش تغییر نمیکند.
در زندگی به ما القا کردهاند که هوش تغییر نمیکند و هر کسی که باهوش است به صورت ذاتی و ارثی آن هوش و ذکاوت را به دست آورده است. در صورتیکه این اصلن درست نیست. همهی افراد دارای هوش هستند ولی بستگی به میزان بهرهوری آنها از این ذکاوت خودشان دارد.
کارلدوئیک پروفسور آمریکایی مؤسس طرزفکر ثابت و رشد، تستهایی بر روی دانشآموزانی که معتقد به طرزفکر ثابت و رشد بودند، انجام داد و متوجه نتایج متفاوتی شد. کسانی که طرزفکر ثابت را باور داشتند، تلاشی برای رشد انجام نمیدادند و چالشها را حل نکرده، در همان حد میماندند. افرادی هم که طرزفکر رشدیافته را قبول داشتند، به رشد خوبی میرسیدند و چالشهایی را برای آنها در نظر گرفته بود، انجام میدادند.
پس در جواب این دروغ بزرگ، جیم کوئیک میگوید: «هوش سیّال و تغییرپذیر است.»
دروغ شماره دو: ما فقط از ده درصد مغزمان استفاده میکنیم.
جیم کوییک در کتاب بیحد و مرز میگوید: این افسانهها که ما از مقدار کمی از مغز خود استفاده میکنیم، همیشه وجود داشتهاند. بارها در سالهای قبل گفته شده است که انسان از تمامی مغز خود استفاده نمیکند، درحالیکه درست نیست و پژوهشگران و متخصصان مغز بارها این افسانهها را رد کردهاند. عملکرد مغز بستگی به میزان کارکرد آن دارد. ما هر چه بیشتر از آن کار بکشیم، بیشتر از میزان بهرهوری آن برخوردار میشویم.
حتا فیلسوفان زیادی همچون کارل لشلی در آزمایشی بر روی مغز در مییابند که موشها با برداشتن بخشی از مغز آنها، به خوبی از عهده یادگیری بر میآیند.
بعدها پژوهشهای زیادی صورت گرفت و دریافتند که تمام قدرت مغز در اختیار بشر است و قدرت یادگیری مغز هم بستگی به بهچالش کشیدن و بهکارگرفتن آن است.
جیم کوییک میگوید: «من یاد میگیرم از تمام مغزم به بهترین شکل ممکن استفاده کنم.»
دروغ شماره سه: اشتباهات شکست هستند.
همه در زندگی، ما را از اشتباه کردن ترسانده و باعث شدهاند که از مغز خود کار نکشیم و برای یادگیری ریسکی قبول نکنیم. در محیط مدرسه و خانه اشتباه کردن را عیب بزرگی جلوه دادهاند و اگر ما اشتباهی مرتکب شده باشیم به اندازهای مورد تمسخر قرار گرفتهایم که دیگر ترجیح دادهایم دست به کاری نزنیم و دیگران مسئولیت کارهای ما را به عهده بگیرند.
درحالیکه اشتباه و شکست باعث یادگیری میشود. قدرت خلاقیت زمانی به کار میفتد که فرد اشتباهی کرده و برای رسیدن به نتیجه درست تلاش کند و راه حل درست را یاد بگیرد. اشتباهات بزرگترین معلمهای ما هستند. هرچقدر مغز را با این آزمایش و خطاها به چالش بکشیم، بیشتر یاد میگیریم.
باور جدید: شکست وجود ندارد. شکست فقط در یادگیری معنا دارد.
دروغ شماره چهار: دانش قدرت است.
این نظریه را به فرانسیس بیکن نسبت میدهند که برای اولین بار توسط منشی بیکن «توماس هابز» در کتاب لویاتان استفاده کرد. در اصل هابز میگوید: «پایان دانش قدرت است و استفاده از قضایا به جهت ساخت مسائل؛ در آخر، دامنهی تمام حدس و گمانها اجرای عمل یا کاری است که باید انجام شود.»
به عبارتی دانش مهم است، اما انجام عمل است که موجب قدرتمند شدن آن میشود. پس داشتن دانش باعث تمایز ما از بقیه نخواهد شد، بلکه میزان توانایی ما در بهکارگیری این دانش در زندگی ما را متمایز میکند. دانش قدرت نیست ولی پتانسیل این را دارد که قدرت باشد.
باور جدید: دانش به همراه عمل، منجر به قدرت میشود.
دروغ شماره پنج: یادگیری چیزهای جدید خیلی مشکل است.
طبق گفته جیم کوییک، پنجمین دروغی که به ما میگویند، یادگیری چیزهای جدید خیلی سخت است.
جیم کوییک در کتاب بیحدومرز این را دروغی بزرگ میپندارد.
زمانی که درباره یادگیری میشنویم، یاد مدرسه میفتیم که چقدر با مشکلات گوناگونی مواجه شدهایم. جیم کوییک سخت بودن یادگیری را به دوران پررنج مدرسه ربط میدهد؛ چون در آن دوران ما با سختیهای زیادی مواجه شدهایم.
او افراد زیادی را مثال میزند که قدرت یادگیری زیادی داشتند؛ ولی این قدرت را با برداشتن قدمهای کوچک و به صورت مداوم بهدست آوردهاند. سنگتراشی را مثال میزند که مدتی طولانی بر روی سنگی برای بریدن آن وقت گذاشته و آرامآرام بر سنگ ضربههایی زده تا آن را ببرد و فقط یکی دو تراشه در آن ایجاد کند، اما در یک لحظه سنگ از هم باز شده و تراشهها ایجاد میشوند. آیا میتوان گفت که تراش با یک ضربه ایجاد شد؟ خیر، تلاش مستمر او باعث نصف شدن سنگ و برداشتن تراشهها شد. یادگیری هم اینگونه است. یک شبه نمیتوان یادگرفت و در مغز ماندگار ماندگار شود.
پس یادگیری سخت نیست، بلکه تلاش میطلبد؛ البته نه اینکه این تلاش را به اندازهای زیاد دانست که ناامید شد، بلکه باید صبور بود و ثبات قدم در انجام تمرین داشت.
جیم میگوید: «واقعیت این است، گاهی یادگیری چیزهای جدید سخت است. مهم آن است که یادگیری، مجموعهای از روشهاست؛ فرایندی که قطعن اگر بدانید که چطور باید یاد بگیرید راحتتر خواهد بود.
باورجدید: «زمانی که راههای جدید برای یادگیری میآموزید، چالش چیزهای جدید برایتان جالب، سادهتر و لذتبخشتر است.»
دروغ شماره ششم: انتقاد دیگران مهم است.
جیم کوییک سریعترین دانشآموزان روی کره زمین را کودکان میداند. چون برایشان مهم نیست که دیگران در موردشان چی فکر میکنند و از اشتباه کردن و شکست خوردن نمیترسند و خجالت نمیکشند. زمانی که راه رفتن را میخواهند یاد بگیرند، چندین بار زمین میخورند و دوباره بلند میشوند و شروع به راه رفتن میکنند. از اشتباه کردن و شکست، احساس شرم و خجالت ندارند تا یاد بالاخره میگیرند.
بخشی از بیحدومرز بودن این است که از انتقاد دیگران هراسی نداشته باشیم و بر نظرهای منفی دیگران فائق آییم.
باور جدید: دوست داشتن، عشق ورزیدن یا احترام گذاشتن به من، وظیفه شما نیست. وظیفه خودم است.
دروغ شماره هفت: نبوغ از بدو تولد آغاز میشود.
جیم کوییک درباره این دروغ بزرگ «بروس لی رزمی کار چینی آمریکایی» را مثال میزند که در کودکی فردی بوده که فقط هنرهای رزمی خود را به نزاعهای خیابانی کشانده است. او در مدرسه هم نمرات خوبی نگرفته است. بزرگ که میشود با یادگیری فن خاصی و بهکارگیری آن در تمام ابعاد زندگیش باعث پیشرفت و درخشش او میشود تا به نابغه هنرهای رزمی تبدیل میشود.
او ثابت میکند که نبوغ از بدو تولد به آدم نمیرسد؛ بلکه با تلاش و بکارگیری تجربیات شخص به نبوغ خوبی میرسد.
جیم واقعیت را این گونه بیان میکند که: نبوغ از خود سرنخهایی باقی میگذارد. همواره دلیلی برای آنچه جادو به نظر میرسد وجود دارد.
باور جدید: نبوغ از بدو تولد ظهور نمیکند، بلکه از طریق تمرین زیاد حاصل میشود.
با توجه به این گفتههای «جیم کوییک» در مییابیم که مغز از تواناییهای زیادی برخوردار است و بهتر است که ما آنها را نادیده نگیریم.
4 پاسخ
چقدر منسجم این مقاله رو نوشتید و چقدر خوب اون رو به پایان رسوندید. من هم تصمیم گرفتم که یک عادت مثبت رو در خودم ایجاد کنم و اون چیزی نیست جز کم غذا خوردن یا همون رژیم. دو روزه که بهش پایبندم و تصمیم دارم ۱۰ کیلو وزن اضافهی حاصل از محتوانویسی رو کاهش بدم.
من فکر میکنم همیشه ذهن یکی از موانع پیش روی ما برای هر کاریه. اگر ذهنمون رو کنترل کنیم، شاید بتونیم بر خیلی از کارها فائق بیایم.
ممنونم از حضور سبزت سارا جانم. موفق باشی عزیزم. مراقب سلامتیت باش و مقدار آب مصرفی روزانهتو زیاد کن تا گرسنگس اذیتت نکنه. طبق تجربه خودم مصرف اب زیاد در روز باعث کاهش وزن میشه. خصوصا وقتی گرسنه باشی و بجاش آب بخوری. و دولیوان اب قبل شام و ناهار خیلی کمک کنندهس. باعث میشه که غذای زیادی نخوری. مراقب سلامتیت باش عزیزم.
نخشین جانم خیلی مقاله خوب و مفیدی بود اگر شد قسمت هایی را خلاصه کن و به صورت کپشن در اینستاگرام منتشر کن.
ممنونم دوست خوبم. خوشحالم که مفید بوده. چشم مینویسمش😘😘🧡🧡