شلیر رسولی زنی سیوشش ساله، مادر دختری یازده و پسری هفده ساله زایچه روستای چشمیدر، در شهر مریوان واقع در استان کردستان زندگی میکرد.
همسر شلیر کارگر ساختمان است و برای امرار معاش و فرار از بیکاری به کشور عراق که مرز مشترک با شهر مریوان دارد، رفته و به مدت سهسال است که آنجا کار میکند. او سه و گاهی چهارماه یکبار به ایران و به خانهاش برمیگردد.
شلیر زنی مذهبی و متدین بود. او به مدت پانزدهسال در یکی از محلههای شهر مریوان زندگی میکرد. در طول این مدت هیچیک از همسایهها از دست او گلهای نداشتند.
اوایل ازدواج با همسرش، وضعیت مالی مناسبی نداشتند. به همراه همسرش با صبوری بار مشکلات را بهدوش کشید. حدود دو سال بود که وضعیت مالی آنها روبهراه شده و توانستند ماشینی بخرند؛ تا مواقعی که همسر شلیر از خانه دور بود، بدون نیاز به دیگران بتواند از پس امورات زندگی برآید.
شهر مریوان به دلیل مرزی بودنش، دارای فرهنگ خاص خودش است. مردم با هم بیشتر در ارتباط هستند. زندگی عده زیادی از آنها، از طریق واردات و صادرات کالاها به کشور عراق بهصورت قانونی و غیرقانونی تأمین میشود. این امر باعث شده است که زنها اکثر اوقات که شوهرانشان برای حمل بار به مرز میروند، به خانه همدیگر رفته و با هم ارتباط نزدیکتری برقرار میکنند.
شلیر هم مانند بقیه با زنهای همسایه دوست بود و ارتباط نزدیکی داشت و از این قائده مستثنی نبود.
چند شب پیش همسایه روبهرویی شلیر که بیشتر از ده سال است با هم در ارتباط هستند، مریض شد.
دوست شلیر-زن همسایه روبهرویی- باردار بود و او هم همیشه کمکش میکرد.
مرد همسایه، ساعت دو شب که حال همسرش بد میشود، به در خانه شلیر رفته و بدحالی زنش را خبر داده و از او کمک میخواهد.
شلیر هم ماشین را روشن کرده و با شوهر دوستش او را به بیمارستان میبرند. بعد از تزریق سرم و دارو و چندساعتی بستری شدنِ دوستش، او را به خانه برمیگردانند.
غروب فردا شلیر به همراهی پسر و دخترش به خانه یکی از بستگانش که دعوت میشوند، میرود. ساعت یکونیم شب از مهمانی برمیگردد و به خانه میروند.
بعد از نیم ساعت، مرد همسایه دوباره زنگ میزند و درخواست کمک میکند. شلیر بهانه میآورد و نمیرود. اما مرد همسایه مرتب زنگ میزند و از وخیم بودن حال همسرش میگوید. شلیر بچههایش را که خوابیده بودند، بیدار میکند و به آنها میگوید که تنهایی نمیتواند به خانه همسایه برود. بچهها را همراه خود به درِ خانه همسایه میبرد. مرد همسایه در را باز کرده، شلیر که داخل میشود، با عجله به طبقه بالا میرود. مرد همسایه اجازه ورود بچهها را به خانه نمیدهد و میگوید که همسرش لخت است و شماها نامحرم هستین؛ اینجا بمانید تا ما بیاییم و به بیمارستان برویم. در را محکم میبندد. شلیر وقتی وارد خانه میشود، متوجه میشود که دوستش خانه نیست و مرد همسایه دروغ گفته است. شروع به جیغ و داد که میکند، همسایهها به داخل کوچه میآیند و با پلیس تماس میگیرند. مرد همسایه به قصد تجاوز، به سمت شلیر که میرود، شلیر به سمت پنجره میدود و آن را باز میکند. مرد همسایه انتظار چنین واکنشی از شلیر را ندارد و با کارد آشپزخانه او را تهدید میکند و به سمت او میرود. وقتی متوجه میشود که شلیر قصد پریدن از پنجره را دارد، دستش را میگیرد تا مانع پریدن او شود. شلیر هم میترسد و به محض اینکه مرد دستش را لمس میکند، خودش را از پنجره به سمت پایین پرت میکند.
پلیس که میرسد، مرد همسایه پا به فرار گذاشته و از نورگیر خانه همسایه دیوار به دیوارشان پایین رفته و خانم همسایه آنجا را هم تهدید به مرگ میکند که او را به پلیس تحویل ندهند؛ اما پلیس موفق به دستگیری او و نجات زن همسایه دیگر میشوند.
طبق گفته هم محلهایهای شلیر تمامی این ماجرای رفتن شلیر به خانه مرد همسایه بیشتر از دهقیقه زمان نبرد.
شلیر را که به بیمارستان میرسانند، او را به بخش مراقبتهای ویژه برده و بعد از یکهفته ماندن در بیهوشی کامل -کما- فوت میکند.
بعدن همسایهها متوجه میشوند که دوست شلیر فردای شبی که مریض شده بود، با همسرش دعوا و قهر میکند و به خانه پدرش میرود. شلیر هم چون به مهمانی رفته بود، نسبت به این قضایا اطلاعی نداشته بود.
پس از مرگ شلیر، بچههای او که شاهد ماجرا بودهاند، در وضع روحی اسفناکی به سر میبرند. دختر دهسالهاش دچار حمله عصبی شده و تحت مراقبت روانکاو و روانپزشکان سنندج است و پسر و همسر و خانواده شلیر در وضعیت بغرنجی بهسر میبرند.
زنان در جامعه ما به عناوین مختلف مورد ستم و آزار قرار میگیرند.
قسمت دردناک ماجرا جایی است که رسانهها و مردم، مرگ شلیر را شرافتمندانه جلوه میدهند. به جای فراهم کردن فضای امنی برای زنان و آموزش اصول اخلاقی و انسانی به مردان، سعی در پاک کردن صورت مسئله میکنند. آنها با این کار، زنان را تشویق به خودکشی در قبال دست درازی و تجاوز مردان میکنند.
از طرفی دیگر مردم هم با پیشداوریهای غلط و دور از اخلاق، شلیر را مقصر جلوه میدهند.
همیشه وقتی اتفاقی برای زنی میافتد، در جامعه مردسالار ما انگشت اتهام قبل از هرچیزی به سمت زن نشانه میرود. هیچ وقت به عمق این فاجعه و جنایتها فکر نمیکنند و راهکارهایی اجرا نمیکنند. شروع میکنند به پیشداوریهای ناروایی از جمله:
اگر زن حجاب رعایت کند، مرد تحریک نمیشود.
اگر زن خواهان نباشد، تجاوز و تعرضی صورت نمیگیرد.
اگر زن عاقل باشد، ریسک نمیکند و خیلی از این تهمتهای دور از اخلاق انسانی درست.
گاهی هم با واژههای زنستیزانهای زنان را آزار میدهند. واژههایی مثل: فلانی شیرزنی است.
او مثل یک مرد رفتار میکند. من خودم بارها و بارها با این جمله مخاطب قرار گرفتهام.
زنان کورد، رفتار مردگونهای دارند.
همیشه مرد را معیار ارزش در برابر رفتارهای زن قرار داده و جنس برتر معرفی میکنند.
من بهعنوان یک زن، دوست دارم با زنانگی و شجاعت زن بودنم شناخته شوم نه اینکه رفتار درست و قوی بودنم را به صفات مردانه نسبت دهند.
زنان در سراسر ایران، در استانهای سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، ایلام، آذربایجان غربی، کرمانشاه، کردستان و تهران مورد خشونت بیشتری از سایر نقاط قرار میگیرند.
ارزش و مقام و جایگاه زن در جامعه ما نادیده گرفته شده و حق او پایمال میشود.
به امید بالا رفتن آگاهی مردم و ریشهکن شدن افکار پسمانده زنستیزانه.
امیدوارم شلیر، مبینا، مونا، ریحانه و گلالهها آخرین قربانیان خشونتها باشند و دیگر شاهد آزار و اذیت زنان نباشیم و بستر خوبی در جامعه برای رشد زنان فراهم شود.
*روایت، حاصل تحقیقی از بستگان نزدیک به شلیر رسولی است.
2 پاسخ
حادثه تلخ و، وحشتناک و تلخی بود. کاش روزی برسد که زن ارزش واقعی خود را بدست آورد.
امیدورام. به امید اون روز