زنان چگونه رشد کنند؟
ما زنان در زندگی با موضوعهایی روبهرو میشویم که برخلاف خواسته و سلیقه ما بوده و آزار دهنده هستند. هر کسی ممکن است بسته به نوع تربیت و دیدگاه خود با این موضوعات برخورد کند. میزان آگاهی و شناخت نسبت به خود، عقیده و محیط و آداب و رسومِ مردمی که با آنها زندگی میکنند، در میزان رشد زنان تأثیر بسزایی دارد.
به نظر من سکوت و ادامه دادن روال گذشته زنان را به نتیجه مطلوبی نمیرساند. زنان نباید منتظر گذر زمان بوده و دست روی دست گذاشته و به انتظار تغییر رفتار دیگران یا طرف مقابل خود بنشینند، چون؛ با این طرز فکر راه به جایی نمیبرند و جامعه هم شاهد رشد کردن ما زنان نخواهد شد.
وقتی زنان در موقعیتی قرار میگیرند که به خواسته آنها احترام گذاشته نمیشود، یا با برخورد نادرستی از طرف مقابل روبهرو میشوند، باید نوع برخورد خود را تغییر دهند و از سکوت بگذرند. رشد زنان زمانی صورت میگیرد که خواستههای خود را به صورت شفاف بیان کنند و راه درست رسیدن به نتیجه دلخواه را بیابند.
پس زنان باید شجاعت ابراز نیازهای خود را بهدست آورند. یادآور میشوم که این تغییر ممکن است باعث ایجاد تنشهای زیادی شود؛ البته مدیریت آنها در دست زنان است؛ چون تغییر رفتار را آنها شروع کردهاند.
تغییر رفتار
زنان برای رشد خود، باید از تغییر رفتار منصرف نشده و به روشهای قدیمی متوسل نشوند تا اوضاع به همان حالت سکوت و رنج بردن درونیای که قبلن تجربه کردهاند، بر نگردد.
زنان به تغییر رفتار خود نیاز دارند؛ چون نمیتوانند باعث تغییر رفتار طرف مقابل خود و رفتار افراد جامعه شوند؛ پس باید کاری را در پیش بگیرند که توانایی انجام دادنش را داشته باشند. این همان تغییر شگرد روبهرویی با دیگران، برای رسیدن به خواستهها و رسیدن به رشد زنان است.
ما زنان برای انجام این کار باید عزّتنفس -عزیز و باارزش دانستن خود- را بالا ببریم. یاد بگیریم به اندازهای که برای عزیزان خود ارزش قائل هستیم، برای خودمان هم ارزش قائل باشیم. خود را در اولویت قرار داده، دچار خودفراموشی و فداکاریهای بیمورد نشویم. منظور از فداکاری بیمورد این است که گاهی مادر برای فرزندش فداکاری میکند و با قبول مسئولیّتهای او باعث ناتوانی فرزند خود میشود. زنان ممکن است برای دیگران هم فداکاری کنند و باعث رنج و عذاب روانی آنها شود؛ پس باید فدراکاری را کنار گذاشته و به خواستههای خود اهمیت بدهند.
در طول روز زمان جداگانهای را به تمرکز روی رشد فکری خود به کمک مطالعه، شنیدن پادکست، شرکت در دورههای مفید و ورزش برای سلامتی خود در نظر بگیریم.
وقتی ما برای خود زمانی اختصاص دهیم، احساس ارزشمندی خود را تقویت کردهایم. راه درست اندیشیدن را بر خود هموار کرده و رفتار مناسب داشتن در مقابل چالشهای زندگی و آدمهای متفاوت را میآموزیم.
رشد زنان با تغییر در رفتار به وجود میآید. ما میدانیم که تغییر سخت است و باید نسبت به این موضوع آگاه باشیم تا دلسرد و پشیمان نشویم. همچنین باید منتظر هر نوع واکنشی از افرادی که مجبور به تغییر رفتار با آنها هستیم، باشیم؛ چون ما خواهان رشد خود هستیم.
وقتی زنان قدم در راه رشد و توسعه خود میگذارند و از آن مسیر حس خوشایندی میگیرند، برای برداشتن قدمهای بیشتر، وسوسه شده و همّت میکنند. دیگر به جایی میرسند که حاضر به بازگشت به روال گذشته نمیشوند؛ چون لذّت احساس ارزشمندی حاصل از تغییر به اندازهای دلچسب است که آنها را به بیشتر پیشرفتن تشویق میکند.
ما زنان قادر به انجام خیلی از کارها هستیم؛ به شرطی که خواهان عملکردن به آنها باشیم. زمانی به رشد دلخواه میرسیم که برای بهدست آوردن خواستههای خود زحمت بکشیم.
اگر در طول روز با مشکلی ناشی از برخورد دیگران دچار شده و این برخورد باعث عصبانیّت و ناراحتی ما شود؛ به ریشه واکنش خود بر گردیم؛ شاید آن برخورد تداعی کننده اتفاقهایی باشد که در گذشته تجربه کرده و باعث عصبانیّت ما شدهاند و ما هم در آن دوران نتوانسته باشیم مشکل را برطرف کرده و خشم خود را درمان کنیم؛ در نتیجه حالا هم بعد از مدّتها زخمهای کهنه نمایان شده و باعث رنج بسیار بیشتر از گذشته شدهاند.
با ذکر مثالی موضوع را قابل فهمتر بیان میکنم.
دیروز من با پسرم که در آستانه ورود به هجده سالگی است، بگومگوایی داشتیم. من به شدّت از او عصبانی شدم و باعث شد او هم با پرخاشگری رفتار کند و دعوا بین ما بیشتر شد.
پس از مدتی با خود فکر کردم که دلیل اینهمه خشم و عصبانیّت من نسبت به او چی بود؟
چرا بهحدی خشم من زیاد شد که نتوانستم جلوی خود را بگیرم و تنش بیشتر شد؟
به مطالعه رو آوردم و به کتاب «زن و تواناییهایش اثر هاریت گلد هرلرنر» مراجعه کردم.
یکی از مادرانی که مانند من به این مشکل بر خورده بود، با او صحبت کرده و داستانش قید شده بود.
متوجه دلیل خشم خودم شدم. من از پسرم بهخاطر قبول نکردن مسئولیّتهای خودش عصبانی بودم. موضوعی که قبلن اتفاق افتاده بود.
دلیل خشم من به زمانی برمیگشت که مجرد بودم و برادرهایم مسئولیّت کارهای خود را قبول نمیکردند و من کارهای آنها را انجام میدادم. آن زمان من خشم خود را درمان نکرده و سرکوب کرده بودم. الان که پسرم به همان سنی رسیده که داییهایش بودند، همان خشم در درونم فوران کرد.
وقتی به علّت عصبانیّت خود پی بردم، آرام شده و بهفکر راه حل افتادم.
به اتاق «سارو» رفته، با او صحبت کردم و از مشکل خود برایش گفتم. برخورد پسرم طوری عوض شد که انتظارش را نداشتم؛ چون او فکر کرده بود من از دستش عصبانی هستم و حتا او را دوست ندارم.
وقتی متوجه شد که من هم مشکل دارم، آرام شد و با رغبت بیشتری به حرفهایم گوش داد. به او گفتم: «میدونم که من بهخاطر خشم کهنهای از گذشته، ناراحتم ولی تو هم باید مسئولیّت کارهای خودت رو به عهده بگیری و اونا رو به گردن من نندازی تا با هم بتونیم رابطهمونو درست کنیم».
درست همان راهکارهایی را به کار بردم که در کتاب آمده بود.
«سارو» قبول کرد و از برخورد من خوشحال شد.
وقتی ما زنان علّت ناراحتی و عصبانیّت خود را ریشهیابی کنیم، میتوانیم راه حل درستی هم برایش به دست بیاوریم.
چیزی که مهم و ضروری است، دستکم نگرفتن تواناییهای خودمان است.
ما توانایی تغییر خوبی در زندگی خود و اطرافیان را داریم. تغییر در اطرافیان به این معنی است که: تغییر رفتار ما باعث تغییر رفتار آنها هم میشود. به این صورت اگر ما مسئولیّتهای آنها را به عهده نگیریم، عاقبت مجبور به پذیرفتن مسئولیّتهای خودشان میشوند و ما هم به فرصت بیشتر برای رشد خود دست مییابیم.
زنان با تغییر رفتار خود با چه پیامدهایی روبرو میشوند؟
وقتی ما زنان میخواهیم برای خود برنامهای متفاوت در زندگی بچینیم و آن را به مرحلهی اجرا در آوریم، ممکن است با واکنشهای متفاوتی از اطرافیان خود مواجه شویم؛ چون اطرافیان ما با نوع برخورد گذشته ما آشنا هستند و بر طبق همان رفتارهای ما برخورد میکنند. حال اگر رفتار گذشته ما به گونهای بوده است که بیشتر به فکر دیگران بودیم تا خودمان، بیشتر برای دیگران ارزش قائل شدیم تا خودمان، مسئولیّت دیگران را گردن گرفته و انجام دادهایم، پس شرایط به نفع آنها بوده است. وقتی که ما از این شرایط خسته شده و تصمیم به ارزشگذاری برای خود گرفتهایم، چالش سختی را برای آنها ساختهایم و ما با واکنش شدیدی از طرف آنها مواجه میشویم. این واکنش ممکن است باعث تیرگی روابط به صورت گذرا شود؛ امّا نباید از خواستههای خود عقبنشینی کنیم تا آرامآرام تنشها را از بین برده و به آرامش برسیم.
رشد در زنان چه احساسی را در آنها بهوجود میآورد؟
همیشه تغییر شرایطی که منجر به ترک عادتهای قدیمی شود، سخت و پررنج است و برای مدّتی زندگی ما را تحت تأثیر خودش قرار میدهد. این ما هستیم که باید روی تغییر رفتار خود قاطعیّت داشته باشیم و از تلاش دست بردار نشویم.
من تصمیم به تغییر خود گرفتهام و قصد دارم درگیر افکار منفیای مثل: خودخواه نباش، فرصت زیاد است، به اطرافیانت با این تغییر آزار میرسانی و خیلی از فکرهای بیهوده که ممکن است مانع پیشرفت در اجرای تصمیم من شوند، نشوم.
میدانم که کار سخت و پرزحمتی است؛ ولی چون «منیّت» خود را تقویت کرده و رشد میکنم، انگیزه تداوم در کار را حفظ میکنم.
وقتی به گذشته فکر میکنم و شخصیت گذشتهام را بررسی میکنم، به یاد میآورم دختری بودم که فقط در تلاش برای جلب توجه خانواده و دیگران بود. هر کاری میکردم تا دیگران من را آدم به درد بخوری بدانند. وقتی ده سال داشتم به همسایهها در انجام کارهای خانه کمک میکردم. به اندازهای خسته میشدم که تمام جسمام دچار کوفتگی میشد. من آن زمان خودم را نمیشناختم. اصلن آگاهیای نسبت به با ارزش بودن خود نداشتم. فکر میکردم زندگی یعنی خدمت کردن به دیگران و دیگران را در اولویت قرار دادن.
یاد گرفته بودم وقتی سر سفره میروم، تا بقیه غذا نخورند و سیر نشوند، من با ولع غذا نخورم؛ بلکه آرامآرام با لقمههای کوچک بخورم مبادا غذا کم باشد و بقیه سیر نشوند و احساس گناه کنم.
شخصی بودم که همیشه بار احساس گناه را بهدوش میکشیدم. اگر یکی از افراد خانواده اشتباهی مرتکب میشد، به خودم رجوع میکردم که آیا من نقشی نداشتهام. اگر اشتباه دیگران را به ناحق به من نسبت میدادند، به راحتی میپذیرفتم؛ چون توانایی دفاع از خود را بلد نبودم.
اعضای خانواده و اطرافیان از این رفتار من خشنود بودند؛ چون به نفع آنها تمام میشد. من مسئولیتهای آنها را قبول میکردم. من همهی حقارتها را تحمل میکردم تا اندک توجهای از پدر یا مادر و اطرافیان بگیرم.
بعدها کمکم یاد گرفتم که باید برای خود حرکتی کنم و این همه تلاش برای جلب توجه دیگران را برای تغییر رفتار خودم به کار ببرم.
با مطالعه آشنا شدم و به تلاش برای پیدا کردن خصوصیات اخلاقی خود در کتابها پرداختم. با پیدا کردنش راههای تغییر آنها را هم مطالعه و کمکم شروع به عملی کردنِ راهکارها در ارتباط با دیگران کردم.
مدتها گذشت و من بزرگ شدم. تغییرات در من محسوس بود. از دیدگاه خانواده و عموم به دختری پررو و خودسر و بیحیا تبدیل شده بودم. دیگر دنبال جلب توجه خانواده نبودم؛ ولی همچنان بلد نبودم از حق خودم دفاع کنم. چیزی که یاد گرفته بودم تن به خواستههای کسی نمیدادم. گرچه بار مسئولیّتهای خانواده همچنان روی دوش من بود؛ اما به نسبت قبل کمتر شده بود.
از تغییر خود خوشحال بودم و آرزوی قوی شدن بیشتری را در سر میپروراندم. دوست داشتم به خودم متکی شوم و به دیگران نیاز نداشته باشم. به مطالعه ادامه دادم و همچنان به دنبال بهدست آوردن خواستههای خود پیش رفتم تا اکنون که به رشد بهتری نسبت به قبل رسیدهام، همچنان مشغول پرورش و بهدست آوردن اهداف خود هستم. بعد از چهلونه سال، تازه احساس میکنم که اول راه هستم و به مبارزه بیشتری برای رسیدن به خواستهها نیاز دارم.
در طی این سالها متوجه شدهام که تغییر همیشه سخت است و اراده و پشتکار قویای میخواهد تا همچنان در مسیرش بمانیم. به این آگاهی رسیدهام که هیچ حسی خوشایندتر از تغییر مثبت و اندیشهی خوب و سالم نیست. زنان وقتی که به رشد و آگاهی برسند، کمتر آسیب میبینند و در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل نمیشوند؛ چون در انتخاب طرف مقابل دقت میکنند و راه رسیدن به خواستهها را فرا گرفته و شاد میشوند.
من به عنوان یک زن دوست دارم به جایی برسم که نوشتههایم رهاییبخش زنان از ناآگاهی نسبت به خود شوند و آثارام به رشد زنان جامعه کمک کنند.
* مطلبی هم در مورد خشم زنان نوشتم که زنان برای رسیدن به رشد باید خشم خود را مدیریت کنند.
3 پاسخ
یاد خودم و مادرم افتادم
گاهی اوقات میگه چرا این لباس ها رو ریختی اینجا برنداشتی
فکر میکنم تقصیر خودتان هست چون همه کار ها رو خودتون انجام دادید ما بد عادت شدیم !
ولی از شوخی گذشته هر کاری بگه انجام میدم حتی ظرف هم میشورم
بعضی کار ها به جوری القا شده به ما مخصوص خانم ها یا مخصوص آقایون هست ولی من باور ندارم
بله منم اعتراف کردم که مقصر خودمونیم که زیادی مسئولیتپذیریم؛ ولی دیگه نمیشیم. افرین بر شما بهترین کارو میکنین. قطعن نفعش خودتون بیشتر میبرین. زندهباشین و سلامت
ممنون از همراهیتون